محل تبلیغات شما



روستای شهرک اسلام آباد کچ ازکشورایران واستان‌سیستان و بلوچستان قراردارد‌

 

پایتخت‌ایران‌شهرتهران‌است‌و.

 

روستای شهرک اسلام آبادکچ‌درشهرستان‌چابهاربخش‌دشتیاری‌شهرنگورقراردارد.

 

فاصله این روستا تاچابهار‌۵۵کیلومتراست‌وشهرنگورتااین‌ روستا۷کیلومتر است

 

وجمیعت این‌روستادرسال۱۳۸۵ازطریق نفوس‌مسکن‌به ۱۲۰خانواربوده

 

ومرکزخریداین روستا‌بازارنوبندیان است و مردم های داردسنی‌مذهب بلوچ مهمان نوازخونگرم دلپسند

 

ودرنوبندیان روستاهایی داردبنام عارف آبادریپگ صالح سیتل نوریس‌بلوچی‌نوبندیان الگداری و.

 

ودرروستای‌نوبندیان پاسگاه‌داردمسجدجامع‌ دارالعلوم‌مدرسه دینی‌مسجدجامع‌مرکزبهداشت‌مخابرات‌زایشگاه اورژانس هوایی تاچابهار

 

بانک ملی.کشاورزی‌.صادرات.و

 

مطب دکتر.دفترپیشخوان دولت

 

مدرسه دبیرستان دخترانه.پسرانه.راهنمای

 

ودروستای‌شهرک اسلام آباد کچ

 

www.kachnegor.blogfa.com

 

اطلاع رسانی شهرک اسلام آباد کچ

 

  1. نویسنده متن عبدالرحمن شوهاز
       
       

 

 


داستان میر کمبر بلوچ 

 

 

در روستای دهان از توابع بخش بنت شهرستان نیکشهر مردی به نام سلیمان زندگی می کرد او فرزندی به نام کمبر داشت. کمبر از بچگی جسور، دلیر و مهربان بود. چون به سن جوانی رسید خصلت انسان دوستی، آزادگی و مهربانی او مشهود شده و مردم به وی دلبستگی و ایمان پیدا کردند. کمبر همیشه طرفدار و حامی فقرا و مردم بی بضاعت بود و درغم و شادی آنان نیز شریک بود. 

شخصی به نام مهراب، سردار سراوان بود و سرپرستی فوجی برعهد داشت.» وقتی که مهراب و تفنگچیانش به حوالی بنت آمدند و روستای ملوران را غارت کردند و تعدادی از دختران و ن آن روستا را نیز اسیر کردند، اهالی روستای مذکور نزد کمبر رفتند و از او کمک خواستند. کمبر بر آن شد تا به جنگ مهراب برود و ضمن پس گرفتن اسراء وی را نیز گوشمالی سختی بدهد. 

کمبر عده ای از جوانان و نزدیکان خود را مسلح ساخت و آماده مبارزه با قوای مهراب شد و پس از فارغ شدن از کار تجهیز جوانان به خانه رفت تا با پدر و مادرش خداحافظی کند والدینش به او گفتند که تا دختران و ن اسیر روستا را پس نگرفتی و قوای مهراب را تار و مار ننمودی به منزل باز نگرد. کمبر با افراد رزمنده خود به تعقیب مهراب پرداخت و در محلی به نام سدیج راه را بر قوای مهراب بست و به او پیغام داد که باید همه اسیران و هرچه به همراه آنان به غارت برده است مسترد نماید. مهراب پاسخ داد که حاضر است غنایم را با او تقسیم نماید و چندین تن از دختران را به او پس دهد ولی کمبر این پیشنهاد را نپذیرفت.در این هنگام مهراب با لحن غرور آمیزی از او می پرسد

اِی کی اِنت منی راهی سرا 

گوشتی اِی کمبر اِنت و بَزّکار

که ترجمه فارسی آن چنین است این چه کسی است که بر سر راه من است و کمبر جواب می دهد که این کمبر مظلوم و ضعیف است».مهراب که از دلاوری های کمبر آگاه است دوباره می گوید:

گوشتی کَمبر، بَزکارء نهن

بنت و دهانی واجهن

ترجمه فارسی آن چنین است گفت: کمبر فردی مظلوم و ضعیف نیست، بلکه او سردار مردم دهان و بنت است.»

میرکمبر به او می گوید که تمام اسرا را زود پس دهد، اما مهراب از این کار امتناع می ورزد و به میرکمبر پیشنهاد می کند که اسرا را نصف کنند و نیمی از اسرا از آن او و بقیه مال میرکمبر باشد. میر کمبر با شنیدن این حرف به جوش می آید و می گوید:

زانان که بندیگنت تئی 

بله مات و گهارن کُل منی

ترجمه فارسی: من میدانم که این افراد در دست تو اسیر هستند ولی همه آنان مادران و خواهران من هستند». جنگ بین دو طرف آغاز می شود

 

نیروهای میرکمبر به قوای مهراب تلفات زیاد وارد می کنند و موفق شدند ن و دختران اسیر را از صحنه نبرد خارج کنند و به همراه یکی از جنگجویان به ملوران باز گردانند.نبرد همچنان ادامه داشت که باران شدیدی باریدن گرفت و به علت مرطوب شدن سلاح های باروتی کمبر و یارانش مبارزه را با شمشیر ادامه دادند در این هنگام یک نفر از سربازان مهراب به غاری پنا برد تا از ریزش باران در امان باشد چون باران بند آمد سرباز مذکور از غار خارج شد و کمبر را که سرگرم نبرد بود مورد هدف سلاح خود قرار داد و او را از پای درآورد. در نتیجه سپاه مهراب از کشته شدن کمبر به وجد آمدند و بر قوای کمبر یورش بردند جنگجویان کمبر با این که دلیرانه جنگیدند، با شجاعت کامل به شهادت رسیدند.از آن پس آوازه دلاور مردی و ایثار و شجاعت میرکمبر در تمام بلوچستان پیچید و مردم او را ستایش می کردند.مقبره میر کمبر اسطوره حماسه ساز بلوچستان در شهر بنت شهرستان نیکشهر مسیر ارتباطی بنت به دهان است


محمدندیم هاشمزهی بادغن :

سلام عرض میکنم به خدمت تمام دوستانم.

بنده عبدالرحمان شوهاز از روستای کج شهرستان چابهار هستم؛میخواهم امروز درباره ی یک نفری چیزهای بنویسم که واقعا ایشون راباید جستجو کرد.

اولش میگم پسری با قدی ناچندان بلند ونه چندان کوچک وخوشتیپ که شاید بگویید مگر میشود فقط مشخصات به مابدهید وما طرف را بشناسیم؟؟

حال معرفی میکنم پسری ازهمین دشتیاری خودمان که امروز کل سیستان وبلوچستان این جوان موفق رامیشناسند ،علیرضاریسی یا سفیرمهربانی نیست اگه بازهم بگم شاید درسر دوراهی قرار میگیرید .

پسری که گزارشگررادیو بلوچی است که صدایش قشنگ و واضح بلوچی سخن میگویداما در دشتیاری مافقط یک گزارشگر داریم که به قول خودش "اه بابا منو بصورت افتخاری گزارش کردن تا صدای مردم دشتیاری را به گوش مردم برسانم "شاید دیگه بشناسید ،مجری هم است و ادامه می دهم که هم دانشجوی دانشکده کشاورزی دانشگاه زابل هم است

پس کسی نیست جز محمدندیم هاشمزهی (بادغن)

حال گوش دهید:

محمدندیم ازاقوام خودمون هست ایشون از روستای عارف آباد نوبندیان بخش دشتیاری هستند

محمدندیم هاشمزهی را مدت ها میشناسم وباهاش درارتباط هستم وخیلی خوشحالم که دوستی همچون ایشون دارم.اقای محمدندیم پسری خوش خنده و خوش اخلاق وآدمی که باهمه مهربان است ومیخنددوخیلی شوخ هم است ،یعنی آدمی خاکی است میتوانم بگویم که محمدندیم برایش قوم واین زهی وآن زهی مهم نیست ،چون میگوید سیرت انسان با انسانیت مهم است .

وقتی باراول بعدازمدت ها ایشون رادیدم انگارتمام مدت بامن بوده واین اخلاقش رابا دنیا عوض نمیکنم چون میبینی هرجای استان سیستان وبلوچستان دوست و برادر دارد .محمدندیم هاشمزهی توسط صمد رکنی روشن بین به عنوان جوان نخبه انتخاب شد که بایدازاقای روشن بین تشکرکردکه تمام نخبه هارا پیدامیکند.

محمدندیم هاشمزهی متولد 76است ازفعالیت های وی اندکی ذکرمیکنم:

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها